خرچنگ




Tuesday, September 27

وونگ كار واي يك فيلمساز هنگ كنگي است كه زياد از فيلمهايش خوشم نمي‌آيد. كارهايش متفاوت است و شخصيت‌هاي عجيب و غريبي خلق مي‌كند كه سراغشان را در قوطي هيچ فيلمساز ديگري نمي توانيد بگيريد.
وونگ كار واي فيلمي دارد به نام « در حال و هواي عشق» ( In The Mood For Love). داستان درباره يك زن و مرد است كه عاشق هم شده‌اند و البته دليل آشنايي اين دو نفر اين است كه شوهر زن و همسر مرد با هم رابطه دارند. اين دو نفر سعي مي‌كنند همديگر را دوست داشته باشند اما رابطه جنسي را حذف كنند تا به قول خودشان مثل « آن دو نفر» نباشند. اين‌طوري است كه يك رابطه عاشقانه خفن و دهن سرويس‌كن و افسرده كننده تصوير مي‌شود كه نصفش هم اسلو موشن فيلمبرداري شده. استثنا اين فيلم استاد را دوست دارم. دليلش به جز دو تا شخصيت اصلي، موسيقي زيبايي است كه يك آهنگساز هنگ كنگي براي فيلم ساخته. يك والس غم انگيز و پر از حسرت كه با حال و هواي فيلم هم جور است. اين والس را گير آورده‌ام و هر روز توي مسير گوش مي‌كنم و لذت مي‌برم. فوق العاده است.
در واقع فوق العاده بود. حالا شركت استيل البرز گند زده به حال و هواي عشق. والس پخش مي‌شود و رويش يك نفر با صداي مثلا جذاب و قدري اروتيك مردانه از جلاي فلز و استيل بودن البرزو اين‌ جور مزخرفات مي‌گويد. كاش مي‌شد يك اسپانسر گير بياوريم كه وضعش توپ باشد و هر وقت لازم شد پول آگهي‌هاي بازرگاني را به صدا و سيما بدهد تا آن آگهي ديگر هيچوقت پخش نشود.


........................................................................................

Friday, September 16

پراید سفید صندوق دار از آن ماشین هایی است که اصلا چشم ندارم ببینمشان. دلیلش خیلی ساده به این برمی گردد که تقریبا تمام ملاحظات اجتماعی و اقتصادی طبقه متوسط ایرانی تویش جمع است. سفید است چون ارزان ترین نوع پراید به حساب می آید، صندوقش مهم است چون برای خانواده طراحی شده و خانواده ایرانی حداقل 4 نفره است. این خانواده برای مسافرت های تابستانی یا نوروزی به فضایی که صندوق در اختیارش می گذارد احتیاج دارد. پراید بودنش هم از این نظر مهم است که به هرحال یک زمانی این ماشین در کره تولید می شده و خارجی به حساب می آید.
بیشتر کسانی از نسل ما که حالا آنقدر دستشان توی جیب شان می رود که بخواهند ماشین بخرند، معمولا سراغ همین نوع از پراید رفته اند. توجیه هایی هم که برای خریدشان می کنند از نوع آدم های طبقه متوسط است. لوازم یدکی پراید راحت گیر می آید، تعمیرگاه های زیادی برای خدمات فنی وجود دارد آن هم در بیشتر نقاط کشور، هزینه نگهداری پراید به نسبت ماشین های دیگر پایین است و از این جور چیزها.
آنها راست می گویند. حساب و کتاب های سرانگشتی هم درستی حرفهای آنها را نشان می دهد. ولی برای من این وسط یک چیز خیلی آزار دهنده است. این که دیگر شکست را قبول کنیم. این که به همان چیزهایی تن بدهیم که چند سال قبل توی دانشگاه زیاد دل خوشی ازشان نداشتیم. این که قواعد بازی را دربست بپذیریم و بشویم یکی مثل همه آنهایی که بعد از ظهر جمعه برای تفریح با پرایدشان می زنند بیرون و می بینمشان. نمی خواهم خودم را گول بزنم و فکر کنم که خودم جزئی از همین طبقه متوسط نیستم، ولی دوست ندارم به این قضیه افتخار کنم. اعتراف می کنم که خیلی وقت ها روابط و مناسبات این طبقه حالم را به هم می زند.
اگر روزی بخواهم صاحب ماشین شوم مطمئنم هیچوقت سراغ پراید صندوق دار نمی روم. پراید هاچ بک یا حتی سپند و پی کی ( که اتفاقا ارزان تر هم هستند) را ترجیح می دهم. این ماشین ها لااقل هنوز کمی شخصیت دارند و مثل پراید صندوق دار این طور عمومی و برچسب وضعیت اجتماعی و اقتصادی صاحبانشان نشده اند.


........................................................................................

Thursday, September 8

هنوز نتوانسته‌ام تصميم بگيرم خوش‌حالم يا نه. قاليباف كه آن موقع‌ها طرفدارش بوديم و دوست داشتيم الان او به جاي احمدي نژاد رئيس جمهور بود، شده شهردار. هنوز مطمئنم كه او مدير قابلي است و از عهده كاري مثل مديريت شهري خوب بر مي‌آيد. نگراني‌ام براي كارمان است و اين‌كه براي مديراني كه قاليباف انتخابشان مي‌كند، چيزي مثل همشهري جوان در الويت چندم خواهد بود؟ ترجيح مي‌دادم هيچ تغيير ديگري در سيستم همشهري و شهرداري و دولت اتفاق نيفتد و اوضاع مثل همين چند هفته آرام باشد. چي مي‌شد آرامش‌هاي قبل از طوفان همين جوري ادامه پيدا مي‌كردند؟
به هرحال آقاليبا شهردار شده و ديگر لازم نيست وقتي ياد اتفاقي كه در روزهاي آخر انتخابات برايش افتاد مي‌افتم اين ترانه تغيير شكل يافته معين را زير لب زمزمه كنم:
قاليباف فدات بشم ديگه بي تو خسته‌ام قاليباف/ يكي از همين روزا مي‌بيني شكستم قاليباف
قاليباف فدات بشم دل شده رسواي غمت/ آخ دلم تنگه بيا بيا روي چشمام قدمت!


........................................................................................

Thursday, September 1

يا موجود خيلي افسرده‌اي هستم، يا قيافه‌ام شبيه افسرده‌هاست يا اجتماعي و به‌جوش نيستم يا به خاطر ريش‌هايم است يا مي‌دانند بدشانسم و آينده روشن و به درد بخوري ندارم يا خيلي از مرحله پرت به نظر مي‌رسم يا خيلي تابلو است كه اين‌كاره نيستم يا معلوم نيست كه چكاره هستم يا...
به هرحال هرچي كه هست، تا امروز حتي يك نفر هم نيامده پرزنتم كند و از نت ورك ماركتينگ برايم حرف بزند و مجابم كند مي‌توانم از اين راه هم پولدار شوم و هم مديريت ياد بگيرم و مشكلاتم در زمينه روابط اجتماعي برطرف شود و از اين حرف‌ها.
براي خودم كه خيلي عجيب است. راستش قدري ترسناك هم هست. يعني من اين‌قدر...؟


........................................................................................

Home